به نام خالق لحظه جدایی
سلام علی جان علی دیگه دوست ندارم چیزی بنویسم.فکر میکنم زندانی کردن احساس در قالب
کلماتی که نمیتونن به خوبی بیانگر درون خود باشند خیانته به تو.نمیدونم
چطور باید بگم دیروز چه احساسی داشتم وقتی چشمای قرمزو سکوت تو رو دیدم. نمیتونم بگم چقدر برام لذت بخش بود با تو بودن و چقدر برام سخت بود جدایی از تو. میخواستم بگم چقدر دوست دارم یادم اومد دوستی نه تا داره نه تا... خدایا به من لیاقت علی رو بده و به دوتاییمون طاقت این انتظار
به نام ان که عشق را افرید و به نام انکه زهرای منو آفرید سلام خوبی زهرا نمیدونم
از کجا شروع کنمو چی بگم ، نمیدونم از کدام روزامون بگم نمیدونم کداماشو
بگم چون همش خوب بود البته کلمه خوب نمیتونه بگه چه ......(هیچ واژه این
آرامش و شاد بودن باهم بودن رو نمیتونه بگه ). چقدر دیروز خوب بود خیلی خوب بود البته باز واژه ای نیست خوبی دیروزو بگه دیروز اشکاتو دیدم دلم لرزید دیگه نمیتونستم به چشات نگاه کنم ... خدایا کمکم کن ارزش اشکای زهرا رو داشته باشم خدایا مراقب زهرای من باش زهرا همه ی زندگیه منه خدایا کمکمون کن