به نام خدا
سلام علی جان خوبی مهربون زهرا.نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده.الان سه روز شده که
همدیگه رو ندیدیم.چقدر دیر میگذره.الان که دویست و نود و پنجه .تا این روز
شمار صفر بشه این وبلاگ شاهد حرفاییه که شاید به نظر تکراری بیاد ولی برای
من همیشه تازه است.حرفایی که اینجا برای هم مینویسیم همون حرفاییه که همیشه
به هم میزنیم ولی نمیدونم چرا روز شمارمون انقدر بم مزه میده.عزیزم هیچ
وقت فکر نمیکردم تو زندگیم انقدر عاشق و دل بسته به یکی بشم ولی خدا خواست
تا من مثل بنده های خوشبختش عاشق زندگی کنم و خوشبخت باشم.خیلی بت افتخار
میکنم.به خودمم افتخار میکنم که قراره با تو زندگی کنم و با تو طعم
خوشبختیو بچشم.عزیز دل زهرا دوست دارم.مثل همون دوست دارمای اول آشناییمون و
مثل همه دوست دارمایی که قراره از الان تا آخر عمرمون به هم بگیم.قربون
اون چشمای سبزت برم مواظب خودت باش عزیزم خدای خوبم تو رو به همه خوبیای دنیا مواظب علی زهرا باش.علیمو به تو سپردم تنها شاهد عشقمون
به نام خالق یار
سلام زهرای خوبم این دو هفته پیش انقدر گیج بازی دراوردم این هفته از ترسم که دوباره چیز
بشم دارم چند ساعت زودتر مینویسم تازه الانم که دارم اینو مینویسم دارم یه
چیزیو امتحان میکنیم . کارای مام باحاله ها: زهرا نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده الان سه روزه همو
ندیدیم خانم مهندس . زهرا عاشق این دلیلای علمیتم خانوم . زهرا ببین روزا
چقدر داره زود رد میشه و مارو به سمت هفته صفر میبره ما از 312 شروع کردیمو
الان شده 295 تازه شیش ماهم از اشنایمون توی یه دشت پر گل رد شده یادته
زیر بارون دوباره داره روزای بارونی میاد دوباره بریم زیر بارون البته من
یه چیزی میگما این کارو نکنیا سرما میخوریم خدایا کمک کن پاییزمون زودتر بهار بشه این هفته هم مراقب زهرای من زندگی من باش خدایا پاییز داره م