به نام خالق یار
سلام زهرا
خوبی ؟
زهرا من دفترمو یه بار خریدم کلی هم برای خریدنش تلاش کردم .
زهرا امروز بارون اومد (.....) بارید چه خوب بود اونوقت که دوتایی باهم زیر بارون بودیم . امروز بهترین روز گوشی من بود . میدونی چرا چون تو بش زنگ زدی .باورم نمیشد درسته نه ازین ور صدایی اومد نه ازون ور ولی بهترین بارون زندگی من بود.
امروز گفتی بله امیدوارم یادت نره
جمعه یاد این روز هم همیشه توی قلبم میمونه یاد اون برگه ها که هر روز میخونمشون
خدایا زهرای من تنها نزار
یادت باشه گفتی بله
به نام حافظ تو
سلام علی مهربونم
باورت میشه یه هفته به چه سرعتی گذشت.انگار همین دیروز بود که سیصد و دوازدهمین ورق این دفتر و کندیم و دور انداختیم. خوشحالم که این دفه من ازت جلو زدم.اولین صفحه از ورق سیصد و یازدهم مال من شد.شاید این دفتر به آخر نرسه و زود تر از کندن آخرین برگش برات کهنه بشه ولی عزیزم من کهنه پرستم و بدون این دفتر و برای خودم نگه میدارم و دیگه هیچ دفتر تازه ای نمیخرم...
راستی این جمعه قشنگ ترین و کوتاه ترین جمعه عمرم بود.با این که شرم اجازه نمی داد خوب به چشمات نگاه کنم ولی همین که نزدیکت بودم و حضورت و احساس می کردم برام یک دنیا ارزش داشت.از جمعه دلم برات بیشتر بی تابی میکنه.
چیزی که روز به روز و لحظه به لحظه برای من بیشتر میشه حس تعلق خاطر به شماست.
خدایا شکرت که علی و به من دادی.خودت مواظبش باش