289

به نام خدای مهربون دو تا عاشق

علی مهربونم سلام

چقدر این هفته کم دیدمت.خیلی کم.بیشتر از اون خیلی دلم برات تنگ شده عزیزم.علی خدا میدونه چقدر دلم میخواد مثل چند وقت پیش که بیشتر همدیگه رو میدیدیم بشینم پیشتمات و فقط تو چشمات نگاه کنم.علی یادته وقتی میومدی با هم میرفتیم سیستمای سایت و درست کنیم فقط میشستیم و همدیگه رو نگاه می کردیم؟علی یادته وقتی برای همایش بار اول اومدی تو سالن و میخواستی سالن و نگاه کنی برای دکور چقدر خوشگل همدیگه رو نگاه می کردیم؟یادته زیاد نمیتونستیم حرف بزنیم.ولی چقدر الان بد شده.دیگه همون هفته ای یه بارم نمیتونیم با هم تنها باشیم و همدیگه رو نگاه کنیم و حتی دست هم و بگیریم.علی داره میگذره ولی خیلی سخت.خیلی طولانی.دلم برای لبات یه ذره شده عزیز دلم.دلم برای گرمی دستات یه ذره شده ولی وقتی به خطری که جمعه از بیخ گوشمون گذشت فکر می کنم خدا رو شکر می کنم که حد اقل ما همدیگه رو داریم.عاشق همدیگه هستیم.علی همیشه پیش خودم فکر می کنم یعنی من لیاقت عشق و علاقه تو رو دارم یا نه.خیلی خوبی...خیلی...

به یاد نقطه چینای اوایل آشناییمون....

خیلی دوست دارم عشق مهربون من

خدایا این هفته عزیز دل من یه سفر در پیش داره.خودت مواظبش باش.به سلامت بره و برگرده

خدایا دل همه عاشقا رو کنار هم قرار بده