294
- شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۸ ق.ظ
به نام خدامون عزیز دلم سلام.همسر خوبم سلام.امید زندگیم سلام علی جانم خدا میدونه چقدر وقتی این پست و دیدم غافلگیر
شدم.هم به خاطر این که بازم جلو زدی هم به خاطر ادامه مطلب.علی دیروز یه
جوری بودی.ناراحتیت دیوونم میکنه عشق من .علی وقتی میبینم تو برای من
مینویسی یه احساس عجیبی دارم.احساس مسئولیت شدید در مقابل عشقمون.علی
دوریمون طولانیه ولی وقتی ما همدیگه رو داریم چه ابایی از دوری داریم؟ اگر
این سختی ها رو تحمل نکنیم لذت این عشق و احساس نمیکنیم .هر چند مجبوریم
بهترین سال های عمرمون و از هم جدا باشیم.علی میخوام اعتراف کنم وقتی دویست
و نود و چهارتو خوندم گریه کردم.انقدر بت نزدیک شدم که میتونم تمام
وجودتو،تمام احساستو از تو نوشته هات حس کنم.دنیای قشنگ من ، خیلی دوست
دارم.وقتی به این فکر میکنم که علی،همون پسری که تو کوه با چشمای قشنگ سبزش
از بالای عینک چند لحظه به من نگاه کرد الان شده مرد رویاهام قشنگ ترین حس
دنیا میاد سراغم.کاش اون لحظه میفهمیدم چی تو دلت گذشته.علی خوش به حالت
.تو زود تر به دنیای عاشقیمون قدم گذاشتی و آغوشتو برای من باز کردی.آخ که
چقدر دلم برای آغوش گرم و دستای مهربونت تنگ شده.خیلی دوست دارم همه امید
من.همه زندگی من خدایا به همون چیزی که میدونی تو قلب من و علی میگذره قسمت میدم مواظب علیم باش. فدای نگاهت علی خوبم.دعا کن بتونم یک هزارم تو خوب باشم
- ۸۹/۰۷/۱۰